واقعاً ادیسون مخترع لامپ است؟
به گزارش وبلاگ لوئیس، روزنامه خراسان - صبا امینی: روز آخر ماه دسامبر سال 1879، روزی مهم در صنعت برق است. توماس آلوا ادیسون، در این روز از لامپ جدید خود رونمایی کرد. لامپی که برخلاف نمونه های قبلی عمری چند ساعته داشت. البته که این نمونه هم بعد ها توسط خود ادیسون ارتقا پیدا کرد، اما فراوری لامپ کربنی ادیسون در این سال و البته نوع تبلیغاتی که ادیسون حول و حوش آن انجام داد، باعث شد تا توجه سرمایه داران به این حوزه بیشتر جلب گردد.
با توجه به نقش بسیار مهم ادیسون در پیشرفت فناوری لامپ های الکتریسیته، در این پرونده سعی نموده ایم اطلاعات بیشتری درباره این مخترع نامدار در اختیار شما بگذاریم. به این منظور در کنار مروری کوتاه درباره تاریخچه فراوری لامپ رشته ای، به رقابت جنجالی ادیسون با نیکولا تسلا پرداخته ایم. رابطه ای که می تواند از بخشی از شخصیت ادیسون و البته دلیل پرآوازه شدن این مخترع پرده بر دارد. در کنار آن، دو داستان معروف مرتبط با زندگی نامه ادیسون را که این روز ها در شبکه های اجتماعی پرطرفدار است، آنالیز نموده ایم تا ببینیم این داستان ها چقدر واقعیت دارند.
شروع عصر شب های روشن!
اگر تصور می کنید که لامپ را ادیسون اختراع نموده، باید بدانید که نظرتان چندان دقیق نیست.
چه کسی لامپ را اختراع نموده؟ اگر از شما بپرسند، احتمالا خواهید گفت، ادیسون، اما خب واقعیت این است که این پاسخ چندان دقیق نیست. ادیسون نه فقط مخترع برق نیست (گزاره غلطی که در نتیجه شوخی های برنامه های تلویزیونی رایج شد) که حتی مخترع لامپ هم نیست! پس چرا نام ادیسون با اختراع لامپ گره خورده است؟ آیا این دروغی است که او یا طرفدارانش پخش نموده اند؟
تبدیل لامپ به محصولی تجاری
گره خوردن نام ادیسون با لامپ های رشته ای، بیش از این که به واسطه اختراع این لامپ ها توسط او باشد، به دلیل ارتقای این فناوری توسط ادیسون و تبدیل آن از یک محصول آزمایشگاهی به محصولی صنعتی است. در واقع تا پیش از این تاریخ، لامپ های رشته ای متعددی توسط دانشمندان در کشور های مختلف فراوری شده بود. اصلا خود ادیسون هم سه سال قبل از رونمایی از لامپ جدیدش در سال 1879، امتیاز لامپ رشته ای دیگری را در آمریکا از دو دانشمند کانادایی (هنری وودوارد و متیو اوانز) خریداری نموده بود.
البته اختراع آن دو دانشمند کانادایی تفاوت هایی با محصول ادیسون داشت؛ داخل حباب لامپ آن ها با نیتروژن پر و برای رشته داخلی آن هم از رشته ای کربنی استفاده شده بود. محصول ادیسون، اما با آن اختراع تفاوت هایی داشت. داخل لامپی که ادیسون در این تاریخ از آن رونمایی کرد، به جای نیتروژن، خالی از هوا بود و حالتی خلأگونه داشت. رشته مورد استفاده ادیسون هم هر چند از خانواده کربن بود، اما با تغییراتی که در این رشته ایجاد نموده بود، توانست زمانی را که این لامپ می توانست روشن بماند تا 40 ساعت افزایش دهد، اما این تنها کاری نبود که ادیسون در این زمان انجام داد. قدم بعدی کار او شاید مهم ترین دلیل موفقیت اش و البته وجه تمایز او با دیگر دانشمندان حوزه الکتریسیته در آن موقع بود.
وقتی همه مبهوت نمایش ادیسون شدند
ادیسون شخصیتی قوی و کاریزماتیک داشت و به قول امروزی ها، برندسازی بلد بود. در شب 31 دسامبر وقتی می خواست از لامپ جدید خود رونمایی کند، این کار را تبدیل به نمایشی تاثیرگذار کرد. برای این منظور او از روزنامه نگاران و سرمایه داران شهر دعوت کرد تا در آن شب به پارکی در نیوجرسی بیایند. این در حالی بود که جاده منتهی به پارک با این لامپ ها آذین بسته شده بود. آن شب مهمانان ادیسون شاهد چیزی بودند که پیش از این سابقه نداشت؛ جاده و پارک در شب غرق نور شده بود.
این برنامه آن قدر تاثیرگذار بود که با وجود آماده نبودن محصول نهایی (محصولی که عمری طولانی تر داشته و فراوریش به صرفه باشد)، اما با طرح ادیسون برای ساخت نیروگاهی در نیویورک موافقت شد و ادیسون توانست برای این طرح بلندپروازانه سرمایه گذارانی پیدا کند. یافتن سرمایه گذار و افزایش شهرت ادیسون به واسطه پخش خبر موفقیت اش در روزنامه ها، البته به معنای آسان شدن بقیه جهت نبود.
تا زمانی که در سال 1880 بتواند ماده مقاوم تری برای رشته داخل لامپ پیدا کند، وی ناچار از فعالیت شبانه روزی بود. لامپ جدید او که رشته اش از کربن استخراج شده از بامبو ساخته شده بود، طول عمری بین 1200 تا 1500 ساعت داشت. در واقع می توان ادعا کرد این لامپ اولین محصول صنعتی در این زمینه بود که ارزش فراوری انبوه را پیدا نموده بود.
دو سال بعد که اولین نیروگاه در نیویورک توسط مجموعه ادیسون به بهره برداری رسید، او دیگر چهره ای بسیار مشهور در این زمینه بود و به نوعی صنعت الکتریسیته در آمریکا در مشت او بود، اما ادیسون برای حفظ امپراتوری خود در این صنعت ناچار از هزینه کردن بود. چند سال بعد او حتی حاضر شد برای حفظ منافع خود در جهت پیشرفت علم سنگ اندازی و برای رقیب خود، نیکولا تسلا و ایده کاربردی او، پرونده سازی کند.
سیلی راننده قطار باعث ناشنوایی ادیسون شد؟
داستان مشکل شنوایی ادیسون یک واقعیت است، اما به نظر می رسد او از این مورد برای معرفی خود به عنوان شخصیتی فداکار استفاده نموده است.
داستان مشکل شنوایی ادیسون یک واقعیت تاریخی است، اما در این مورد خاص، این خود ادیسون است که به نظر می رسد دوست داشته به این مسئله، وجهی دراماتیک و داستانی بدهد و از آن برای معرفی خود به عنوان شخصیتی فداکار و از خودگذشته در جهت علم، استفاده کند. اصل ماجرا این است که ادیسون در کودکی در نتیجه بیماری مخملک شنوایی اش کاهش یافته بود. یکی از گوش های او تا نزدیک مرز ناشنوایی پیش رفته بود و دیگری نیز افت شنوایی داشت.
اما بعد ها ادیسون داستان های دیگری را به این ماجرا اضافه نمود. ادیسون نوجوان بود که در ایستگاه راه آهن محلی کار می کرد. او که آن موقع به شیمی و آزمایش های علمی در این حوزه علاقه فراوانی داشت، بخشی از مواد شیمیایی آزمایشگاهش را به یک کمد در قطار که در اختیارش بود، انتقال داده بود. به واسطه حرکت ناگهانی قطار در یکی از پیچ ها مواد روی زمین ریخت و آتش سوزی رخ داد. ادیسون در بزرگ سالی مدعی شد پس از این حادثه راهبر قطار سیلی محکمی به گوش او زده و باعث شده تا شنوایی اش کاهش پیدا کند.
البته بعد ها او ماجرا را به شکل دیگری تعریف نموده و مدعی شده بود بعد از آتش سوزی، زمانی که می خواستند او را از محل دور نمایند، از گوش هایش گرفته اند و همین به آسیب شنوایی او منجر شده است. واقعیت این است که جدای از دشواری اثبات چنین حوادثی، حتی بر فرض درستی چنین امری، بسیار سخت است که تصور کنیم این موارد باعث افت شنوایی شدید و ماندگار ادیسون شده باشد. بسیاری معتقدند، ادیسون تمایل داشته تا از خود شخصیتی که خودش را وقف علم نموده بسازد و برای همین هم چنین داستان هایی را بعد ها تعریف نموده است.
جنگ جریان ها!
وقتی کار رقابت 2 نابغه یعنی ادیسون و تسلا به جا های خطرناکی می رسد.
نیکولا تسلا که اصالتی صربی دارد، خیلی زود و در حالی که 26 سال داشت، توانست کاری در شعبه پاریس مجموعه ادیسون برای خود دست و پا کند. دو سال بعد و در 1884 راهی آمریکا شد تا آن جا همکاری اش را با ادیسون ادامه دهد و زیر نظر مستقیم او مشغول به کار گردد. اما بعد از حدود هشت ماه، تسلا ترجیح داد مجموعه ادیسون را ترک کند. تسلا در خاطرات خود مدعی شده است ادیسون به او قول پاداشی هنگفت (معادل 12 میلیون دلار به نرخ امروز) را داده و گفته بود اگر کاری را عملیاتی کند، این پاداش به او تعلق خواهد گرفت.
اما زمانی که تسلا کار را به انتها می رساند، ادیسون با بیان این که آن صحبت تنها یک شوخی بوده و او باید متوجه روحیه طنز آمریکایی ها می شد، از زیر بار تعهد خود شانه خالی نموده بود! البته شواهدی درباره درستی این ادعا به غیر از خاطرات تسلا موجود نیست، اما هر چه هست تسلا تنها هشت ماه بعد از شروع کار در آمریکا، از ادیسون جدا شد، اما این جدایی انتها رابطه آن ها نبود.
ادیسون در مجموعه خود و محصولاتی که داشت، از جربان مستقیم برق (DC) استفاده می کرد. اما تسلا ایده دیگری در سر داشت. سه سال بعد از جدا شدن از مجموعه ادیسون، تسلا ایده جریان متناوب برق (AC) را مطرح ساخت. در جریان برق مستقیم، به صورت معمول ولتاژ برق پایین است و محدودیت های زیادی در انتقال برق وجود دارد. ایده تسلا این ایرادات را نداشت، اما از دید ادیسون ایرادی بزرگ تر داشت؛ این ایده امپراتوری ادیسون در صنعت برق را با چالشی بزرگ روبه رو می ساخت.
پرونده سازی به سبک ادیسون
مجموعه ادیسون با جریان مستقیم برق خدمات می داد و برای این که بازار را از دست ندهد، باید می توانست فزونی سیستم خود را بر آن چه تسلا مطرح نموده بود، اثبات کند. برای این کار ادیسون روشی به غایت غیراخلاقی را انتخاب کرد. او درسال 1903 فیلی را به جریان برق وصل کرد. فیل در نتیجه برق گرفتگی مرد. مجموعه ادیسون از این واقعه تصاویری تهیه کردند. با انتشار خبرو عکس ها، ادیسون توانست تا حدی ترس و وحشت از ایده تسلا ایجاد و برای چند وقتی از مجموعه خود محافظت کند، اما با توجه به فزونی غیرقابل انکار جریان متناوب برق، این سیستم آرام آرام جای خود را در صنعت برق پیدا کرد و انحصار مجموعه ادیسون شکست.
نامه معروف معلم ادیسون به مادرش تخیلی است؟
شاید این داستان را شنیده باشید : معلم ادیسون نامه ای نوشت و به دست او داد؛ ادیسون به خانه بازگشت و یادداشتی به مادرش داد. گفت که این را آموزگارم داد و از من خواست که فقط مادرت بخواند. مادر در حالی که اشک در چشمش حلقه زده بود خواند: فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است، آموزش او را خود بر عهده بگیرید. سال ها گذشت، مادرش از جهان رفته بود؛ روزی ادیسون در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد، برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را درآورد و خواند. نوشته بود: کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم.، اما آیا این داستان واقعیت دارد؟
ترکیبی از واقعیت و خیال
این داستان از جمله مواردی است که در آن واقعیت و خیال پردازی، در هم تنیده شده است. در واقع هر چند بخش هایی از این داستان، مانند این که ادیسون به جای مدرسه رفتن، در خانه توسط مادرش آموزش دیده است، صحیح است یا این که عملکرد ادیسون در مدرسه، چندان خوب نبوده واقعیت دارد، اما داستان نوشتن نامه توسط معلم او خیال پردازی نویسنده ای ناشناس است.
داستان توسط خود او در مصاحبه ای که ادیسون در سال 1907 داشت، به این صورت بیان شده: یک روز من اتفاقی شنیدم که معلم درباره من به بازرس می گوید این بچه به دردنخوری است و ارزش ندارد که او را در مدرسه نگه داریم. به خانه رفتم و برای مادرم داستان را تعریف کردم. مادرم که عشق اش به من فوران نموده و غرورش جریحه دار شده بود، در مقام مدافع من بلند شد. دستم را گرفت و به مدرسه بازگرداند.
سپس با عصبانیت به معلم گفت که او متوجه نیست دارد چه می گوید. گفت که من باهوش تر از معلمم هستم و از این حرف ها زد. در واقع مادرم بهترین قهرمانی بود که یک پسربچه می توانست داشته باشد. از همان جا بود که فهمیدم من برای او ارزشمند هستم و تصمیم گرفتم طوری کار کنم که او احساس نکند به اشتباه به من اعتماد نموده است. ظاهرا بعد از این اتفاق بود که مادر ادیسون تصمیم می گیرد که مسئولیت آموزش فرزندش را خودش بر عهده بگیرد.
منابع: thomasedison ،forbes
منبع: برترین ها